عروسک ملوسکم عروسک ملوسکم ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره
شروع زندگي من وباباششروع زندگي من وباباش، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
آشنايي من و باباشآشنايي من و باباش، تا این لحظه: 23 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

عروسک ملوسک

شیر توت فرنگی

خداییش اینجا مزه شیرتوت فرنگی میدی.....       اگه دروغ میگم بگو دروغ میگی   ماشاله به دخترم.... ماشاله   نکته : خدایا تو همانی هستی که من میخواهم، کمک کن من هم آنی باشم که تو میخواهی (انشااله دخترم بنده خداشناسی میشه.... انشااله) ...
12 آذر 1392

پنج ماهگی تو و لذتی که من از زندگی بردم ...

بستنی وانیلی من ! امروز به لطف خدای بزرگ 5 ماهت تموم شد و وارد ماه 6 شدی. نمیتونم برات بگم که چقدر تو این 5 ماه از حضورت و وجودت لذت بردم . من هم با تو رشد کردم و بالنده شدم. من هم یه مامان 5 ماهه شدم . کنار تو بودن خوب هست . نمیدونی چقدر خوب هست . عزیزم هیچ کلمه ای نمیتونه احساس من رو نسبت به بودن تو بیان کنه . اصلا کنار تو زندگی زیبا شد . من تازه می فهمم زندگی کردن یعنی چی . انقدر دوست دارم که میترسم ... میترسم قلبم تاب و توان این همه عشق رو نداشته باشه و یه هو از کار بیفته 7 آذر برای اولین بار غلت زدی . البته داشتم پشت گوشت رو لوسیون می زدم بدت اومد و غلتیدی . به طور کامل . حتی دستت هم زیرت نموند . اما همون یه بار بود .... 10 آذر...
11 آذر 1392

4 آذر در مطب دکتر - چهارماه و بیست و سه روز- هفته بیست و دوم

پسته خوشمزه من ...  بعد از اینکه منشی دکتر ما رو روز 5شنبه پیچوند دوشنبه وقت گرفتیم که صبح بریم مطب . وقتمون ساعت نه بود اما ده و نیم رفتیم تو . مهم نیست . انقدر نی نی رنگاوارنگ میاد اونجا که خیلی لذت بخشه . بعدش هم بحث های مادرانه با مادرهای دیگه و بابات که دیرش شده و باید بره سرکارش .  وزنت 7220 - قدت 63/5 - دور سرت 43 بود . دکتر گفت باید تا 22 آذر به این قد و وزن میرسیدی که رسیدی خدا رو شکر . گفت تا 22 آذر باید نیم سانت دیگه بلند بشی . این چکیده حرفهای دکتر درباره این دوران تو هست . در حقیقت اینارو می ذارم برای خاله ملیحه مامان آرشیدا جون ( آخر سر هم نفهمیدم تو کدوم شهر هستن ؟ )  1- بچه ها توی این سن دیگه مراکز خوابشو...
5 آذر 1392

زن حاجی

ماشی می گه تو این عکس با این النگوها عین زن حاجی ها شدی . زن حاجی های بازاری .بعد هم گفت شاید هم شبیه حاج خانوم ها ... در هر صورت ماشی هست دیگه... ما حرفاشو به دیده منت قبول داریم . دستات یه سره تو دهنت هست . دخی       ضمنا سرما خوردی . پریشب ساعت 12 شب بردیمت دکتر . بگذریم که تو بیمارستان عرفان نیمساعت منتظر شدیم و دکتر نیومد . بعدش رفتیم بیمارستان پارسیان. آقای دکتر نگات کرد و گفت سرماخوردگی داری . چشمات قرمز شده بود. آبریزش بینی و سرفه و عطسه هم روش بود . بهت آموکسی کلاو و دیفن هیدرامین و قطره بینی داد. بعد گفت گلوت درد می کنه . وقتی اینو گفت انگار یه نفر دست انداخته و قلب منو از سینه آورده بیرون . نفسم بالا نم...
24 آبان 1392

اعداد

عزیز دلبندم  دیروز سه ماهه شدی . الان به نظرم 3 چه عدد قشنگی میاد . بزرگ شدی . خانم شدی . الان با وجود تو اعداد معنی گرفتن . چون من ثانیه ها و دقیقه ها و ساعت ها و روزها رو برای بزرگ شدنت می شمرم .  وقتی خوابی نفس ها تو می شمارم .اینکه در روز چند بار شیر میخوری . چند بار میخوابی و چند بار بیدار میشی ؟ ساعت های همه کارهاتو حفظ هستم . باورم نمیشه انقدر بزرگ شدی گل گلم . سه روزه از خودت صدا در میاری . حرف می زنی با اون صدای لطیفت . وقتی از همه چیز راضی هستی جفت دستاتو مشت می کنی . وقتی که مشتت کم کم باز بشه یعنی یه چیزی اذیتت کرده . وقتی تو بغل من میخوابی من نباید حرف بزنم . وقتی شیر میخوری باید روی زمین باشی اگه کسی بخواد تو بغل ...
12 مهر 1392

روزی دوباره در آینده.....

    بگذار زمانه از حسادت بترکد انگشتان من چه به انگشتان "تو" می آیند....     دخترم ... یه روزی دوباره این عکس رو می ذاریم . روزی که دستهای تو پر از شور و شوق جوانی و دستهای من پر از چین و چروک پیری میشه . ...
10 مهر 1392

ددر

٣١ شهریور سه تایی رفتیم پارک مختاری . خیلی عالی بود . یه پارک با یه طراحی سنتی و کلاسیک عالی . باغی که مال مستوفی الممالک بوده و من حسابی ازش لذت بردم. تو هم دختر خوبی بودی . کالسکه ات رو بابات می روند . کلی خوش گذروندیم. لالا هم کردی . داشتم فکر می کردم که تو هم در آینده مثل من از تاریخ و همه چیزهای تاریخی لذت می بری یا نه ؟ این هم عکس سرکار خانم .   امروز با جناب آقای رادین خان رفتیم تو محوطه ماشی و کلی گشتیم . بعدش خاله مریم جون اومد خونه ماشی و کلی خوش گذشت . این رادین مشکوک می زنه . همه اش با مامانای دختر دار می گرده . بعد از اینکه تو مسابقه عکاسی نفر دوم شده کلی اعتماد به نفسش رفته بالا و اول رفت سراغ آیسان . دیروزهم رفته ...
6 مهر 1392

در اومد از حموم گل ...

در اومد از حموم گل زده رنگین کمون پل دوباره توی خونه  پیچیده عطر سنبل   عکس های یه روز قبل از واکسنت که از حموم اومدی ... گریه میکنی واسه شیر         این هم یه عکس دیگه از روز واکسنت .       نفسمی ... تا باشم ... تا باشی ... ...
14 شهريور 1392