اعداد
عزیز دلبندم
دیروز سه ماهه شدی . الان به نظرم 3 چه عدد قشنگی میاد . بزرگ شدی . خانم شدی . الان با وجود تو اعداد معنی گرفتن . چون من ثانیه ها و دقیقه ها و ساعت ها و روزها رو برای بزرگ شدنت می شمرم .
وقتی خوابی نفس ها تو می شمارم .اینکه در روز چند بار شیر میخوری . چند بار میخوابی و چند بار بیدار میشی ؟ ساعت های همه کارهاتو حفظ هستم . باورم نمیشه انقدر بزرگ شدی گل گلم . سه روزه از خودت صدا در میاری . حرف می زنی با اون صدای لطیفت . وقتی از همه چیز راضی هستی جفت دستاتو مشت می کنی . وقتی که مشتت کم کم باز بشه یعنی یه چیزی اذیتت کرده . وقتی تو بغل من میخوابی من نباید حرف بزنم . وقتی شیر میخوری باید روی زمین باشی اگه کسی بخواد تو بغل بهت شیر بده گریه میکنی . وقتی هم که من شیر میدم که فبها ... اصلا نباید حرف بزنم وگرنه از گریه ریسه میری . شیر رو پس می زنی و لگد می زنی . به ماشی و بابات خیلی واکنش نشون می دی . خنده هات انقدر شیرین و خوشمزه است که نگو . من اصلا زندگی قبل از تو رو زندگی به حساب نمیارم . من هم تازه سه ماهه متولد شدم . چون تازه توی این سه ماه زندگی معنی گرفته . اما قربونت برم من .. چرا یه وقت هایی بغض
میکنی ؟ اون وقت قلب من فشرده می شه . می شکنه . قربونت برم من ... مادربزرگ هاتو با روسری نمیشناسی و بهشون بغض می کنی . از ناخن هات بگم . هر چی میگیرمشون عین لوبیای سحر آمیز هی بلند میشه و تو هم همه اش سر و صورتت رو چنگ می گیری . دیگه چی برات بگم از این روزهات ؟ به جز اینکه من لحظه به لحظه بیشتر عاشقت میشم .
عزیزم .... بزرگ وبزرگتر شو.... من هم بزرگت شدنت رو با اعداد می شمرم . اعدادی که به یمن حضور تو خیلی قشنگ شدن . پیش به سوی عدد 4.....
عشق من به تو شبــــــــیه شــــــــعریســــــــت ؛
قــــــــافــــــــیه هــــــــایــــــــش بــــــــا مــــــــن ،
” تــــــــو ” فقــــــــط همــــــــیشــــــــه ردیــــــــف بــــــــاش !