در انتظار بهار ....
چقدر حرف زدن درباه عید عالیه
وای تصور عید آینده چقدر لذتبخشه ... با تو بودن ... تازه عید معنی عید رو میگیره . اینکه باید در بالا ترین نقطه سفره هفت سین رو بچینیم . تو اونموقع به لطف خدا توی 9 ماه هستی . میخوای دست بندازی تو سمنو و سفره رو غارت کنی . حرکت ماهی ها برات خیلی جالبه . میخوای دست بندازی و قرآن رو از دست بابا بگیری .... میخوای خیلی شیطون باشی .... خیلی ... خیلی ... خیلی ... وای میخوای با تخم مرغ ها چیکار بکنی ؟ هان ؟ میشه با وجود تو خونه تکونی کرد ؟ او... چه لباسای گل منگولی تنت کنم وبریم خونه مامان بزرگ ها و خاله ها ... ای جون دلم .... چقدر عیدی میخوای جمع کنی ... وای زبون باز میکنی و یه چیزایی می گی ...چقدر عید امسال بهمون خوش میگذره عزیزم . تو میخوای بشی گل سرسبد خانواده ها و ما با وجود تو چقدر خوشبختیم .
رفتم تو رویا ... تو ابرها ... مست شدم ... تصورش هم حتی لذت بخشه وای به حال واقعیتش ...خدایا خدای مهربون بخاطر همه چیز ازت ممنونم. لذت وجود تو چند برابر میشه . دخترم ... بیصبرانه منتظر اومدن عید آینده هستم . روز شمار گذاشتم .
*** مریض هستی . نمیخوام درموردش بنویسم ...........