شش ماهگی تو و موهبتی که تو من اعطا کردی
دخترم ، در حالی دارم این سطور رو می نویسم که دارم تو رو نفس میکشم ... تو رو زندگی میکنم .... تو 6 ماهه شدی و من هم 6 ماه هست که به لطف و یمن وجود تو هر روز دارم کامل تر میشم . مادر تر میشم . تو از خودت انرژی ساطع می کنی که سرتاپای وجود من رو از لذتی وصف ناپذیر پر می کنه .
6 ماه پیش وقتی که به دنیا اومدی چقدر بیدار موندن و بیدار شدن برام سخت بود. خوابیدن و بیدار شدن تو ساعت نداشت . من عادت داشتم راس ساعت یازده و نیم تا صبح یکسره بخوابم. تو به هزار و یک دلیل بیدار می شدی . شیر میخواستی ، باد گلو داشتی ، دل درد داشتی ، جات کثیف بود و یه موقع هایی هم نمیخواستی که بخوابی ... من احساس درماندگی شدیدی میکردم . ساعات کل زندگیم ریخته بود به هم . ماشی و خاله مهسا خیلی به من کمک میکردن . تا صبح شیفتی تو رو نگه می داشتیم . اما من همیشه با این ترس رو به رو بودم که بلاخره یه روزی باید با این شب زنده داری های تو تنها رو به رو بشم . همه اش فکر میکردم مگه میشه دیرتر از 12 خوابید ؟ مگه میشه تا صبح ده دفعه بیدار شد ؟
دخترکم .... این شیش ماه مثل برق و باد گذشت . الان به خاطر تو تا 3 صبح بیدار میمونم که خوابت سنگین بشه . غذات رو بذارم . تو تا صبح چند دفعه تو خواب نق می زنی . به هزار و یک دلیل جدید الکی تو خواب گریه میکنی . می خوای پهلو به پهلو بشی .... شستت از دهنت می افته و نمیتونی با چشمای بسته پیداش کنی .... گشنه ات میشه .... یا الکی جیغ میکشی و واقعا هیچی ات نیست . خودم هم تا صبح 2 بار بیدار میشم تا پوشکت رو عوض کنم . یه سره هم زیر چشمی تو رو زیر نظر دارم که مبادا پتو رو از روی خودت پس بزنی . کاری که تازگی ها یاد گرفتی . بعدش نگات میکنم . اما خوابم نمیبره . آخه دوست دارم تماشات کنم .
فرشته قشنگم، امروز به ترس 6 ماه پیشم می خندم و حالا می فهمم که شب زنده داری به خاطر تو چه نعمتی بزرگی هست که خداوند به من اعطا کرده . یه یمن و موهبت مادری که از طریق تو به من اعطا شد نگرشم نسبت به جهان تغییر کرده . لذت بخش ترین قسمت زندگیم یعنی خوابم ، به خاطر تو کلا کن فیکون شده .اصلا دوست دارم به خاطر تو نخوابم و حسابی مادری کنم برات . عاشق این بی خوابی هایی هستم که برای تو میکشم .
رویای به حقیقت پیوسته من ، گرفتن دست کوچیک تو و نگاه کردن به صورت فرشته وارت تو دل شب ، زیباترین خواب دنیاست و تو تعبیر تمام خواب های خوش زندگی من هستی .
نازنینم ... شاید زمانی که داری این پست رو میخونی این بیخوابی به نظرت روزمره و پیش پا افتاده باشه . اما به لطف و موهبت مادری که تو به من دادی همه چیز کوچیک این جهان که به تو مربوط میشه معنی گرفته و زیبا شده . زیبایی یعنی کارهای تو که دارن روز به روز شیرین تر میشن . بخاطر موهبتی که تو به من اعطا کردی من کامل تر و صبورتر شدم . تمام چیزهای پیش پا افتاده دیروز برام امروز معنی گرفتن و به یمن حضور تو بود که فهمیدم خداوند متعال چقدر به من لطف داشته که منو به مقام شامخ مادری مفتخر کرده. دخترم از احساسات مادرانه هر چی برات بنویسم کمه . تا وقتی خودت مادر نشی درک نمیکنی .
دردونه من شیش ماهگی ات مبارک ...