خاخا
باباشی : آتوسا بگو "سا"
آتوسا : سا
باباشی : بگو "را "
آتوسا : را
باباشی : حالا بگو سارا
آتوسا : خاخا
یعنی عاشقشم به خدا .... فکر کن مخفف خاله سارا شده خاخا . به خاله ات گفتم بهش یاد نده به من بگه خاله سارا . همیشه باید بگه خاخا تا خواهرزاده های بعدی هم یاد بگیرن و من بشم خاخا . خاله در جهان خیلی زیاده . ولی فکرش رو بکن ... تنها خاخای جهان من هستم .
کماکان برای تو مادری می کنه . عین شیر بالای سرت وایمیسه . کسی حق نداره بهت دست بزنه . هر وقت زنگ میزنم باهاش حرف بزنم با اون زبون بی زبونیش حال تو رو می پرسه . به من میگه خاخا ... منم میگم خاخا فدای آچا ( آتوسا به خودش میگه آچا) . از محبتش همین رو بگم که پتوش رو که به هیچ بنی بشری نمیده میاد میندازه روی تو . تاکید هم میکنه : آچا .... یعنی این پتوی آتوسا هست روی تو
13 آذر برای اولین بار پات رو خوردی . نشسته بودیم رو مبل و داشتیم بازی می کردیم . من زانوهام رو آورده بودم بالا و تکیه گاه تو کرده بودم . تو یه هو به پاهات حمله کردی . مرده بودم از خنده .
14 آذر برای اولین بار شروع کردی با زبون خودت صحبت کردن . خونه مادربزرگت بودیم . همینطور می گفتی و میگفتی ما هم غش کرده بودیم از خنده . آروم نمیشدی . فکر کنم پرحرف بشی .
آذر اولین برف زندگیت رو دیدی . به گمونم مثل مامانت رمانتیک بشی . همچین عاشقانه به برف نگاه میکردی . این هم عکس اولین روز برفی زندگیت.
کوتاه میگویم دوستت دارم
اما از دوست داشتنت کوتاه نمی آیم ...